با عرض پوزش از همه ی دوستان به دلیل تاخیر در به روز رسانی سایت طی هفته های اخیر، ان شاءلله از این هفته مانند قبل آپ دیت خواهد شد و جلسات گذشته به سایت اضافه می شود.
حاج آقا واحدی: غیر از دو جلسه گذشته که مباحث متفرقه داشتیم در مورد جبر و اختیار و قضا و قدر صحبت کردیم. البته قبلا هم گفتم که این مباحث از نظر علم کلام در مبجث عدل گنجانیده شده است اما از نظر منطقی بر آن مقدم است. به خاطر همین ما ابتدا در آن زمینه صحبت کردیم و حالا از امروز به بحث عدل می پردازیم.
عدل به دو معنی است:
1- قرار دادن هرچیز در موضع واقعی خودش. یعنی موزون بودن و متعادل بودن. این معنی بیشتر در نظام آفرینش و نظم و انضباط حاکم برآن مطابقت دارد.
2- هرچیزی را به اندازه ی استحقاق و ظرفیتش عطا کردن. معنای دیگر این سخن همان رعایت حقوق افراد است. نقطه ی مقابل این معنی ظلم است. یعنی اگر حق کسی را ادا نکنیم و آن را به دیگری که استحقاقش را ندارد بدهیم، ظلم یا خلاف عدل است.
ملاحظه می شود که این مفهوم با مفهوم مساوات تفاوتی آشکار و گاهی تعارضی روشن دارد. مساوات یعنی همه را به یک چشم دیدن و به هرکس با هر ظرفیتی به یک سهم نگاه کردن. مثل اینکه به تمام بچه های یک کلاس نمره ی یکسان بدهیم. مطمئناً این معنی نه تنها با عدل منافات دارد که حتی به نوعی ظلم است و نقطه ی مقابل عدل قرار می گیرد.
چرا عدل که تنها یک صفت الهی است در ردیف اصول دین قرار گرفته است؟ چرا علم خدا، رحمت خدا، رازقیت خدا و ... سایر صفت های وی در اصول دین قرار نگرفته است؟
دلیل اول: عدل از صفاتی است که سایر صفات الهی به نوعی بر آن منطبق می شوند. علم، قدرت، رحمت، حکمت و همه ی این صفات به عدل برمی گردند. زیرا عدالت به معنای وسیع کلمه همان قرار دادن اشیاء در جایگاه و موضع حقیقی خویش است. علاوه برآن حتی اصول دیگری مثل نبوت، امامت و حتی معاد هم به همین اصل و ضرورت عدل الهی برمی گردد.
دلیل دوم: ما قبلا هم در باره ی فرقه های کلامی اشعری و معتزله صحبت کرده ایم. در این مجال نیز اختلافاتی بین اعتقادات آنها وجود دارد. معتزله می گویند عقل کار بد از خوب را تشخیص می دهد. عقل خوب بودن عدل را می فهمد. خداوند کار غیر خوب انجام نمی دهد. بنابراین خداوند باید بر مبنای عدل رفتار کند و کار غیر عادلانه از خداوند سر نمی زند. اما در مقابل، اشعری ها معتقدند که ما نمی توانیم برای خدا تعیین تکلیف کنیم که خدا باید بر مبنای عدل عمل کند. نمی توان برای خدا خط کش گذاشت تا خدا به مقتضای آن عمل کند. بلکه این خداست که عدل را برای ما تعریف می کند. یعنی هرکاری خدا انجام بدهد عدل است حتی اگر مومنان را به جهنم ببرد و گناه کاران را به بهشت.
نظر شیعه در این مقوله مانند نظر معتزله است. این اختلافات باعث شد که معتزله و شیعه تحت عنوان عدلیه معروف شوند و برای اینکه خود را از صف اشاعره و اهل حدیث جدا کنند عدل را در شمار اصول خود قرار دادند. البته بعدها شیعه موضوع امامت را نیز در زمره ی اصول اعتقادی خود قرار داد که از معتزله هم قابل تمییز و تشخیص باشد.
آقای بهشتی: یک سوالی که مدت هاست برای من مطرح است و شاید الان خیلی ربطی به بحث ندارد اما حالا که سخن به اینجا رسید آن را مطرح می کنم. وهابی ها و سلفی ها که عمدتاً اشعری هستند، کشتن شیعیان را لازم و آن را موجب بهشت می دانند. از آیت الله وحید پرسیده اند که آیا می توان مقابله به مثل کرد یا خیر؟! جواب ایشان این بوده است که چون مسلمانند نه! حالا سوال اینجاست، وقتی آنها عدل را به این معنی قبول ندارند معنایش این است که توحید و خداشناسی شان هم مشکل دارد و مسلمان بودن انها زیر سوال می رود!
زیرا خدای منهای عدل با بت پرستی تفاوتی ندارد. وقتی عدل از خدا گرفته شود یعنی اصل خدا زیر سوال می رود. پس نقطه اجماع کجاست؟
آقای چاکری: موقع کمک کردن به یک فرد، فکر نمیکنی طرف مسلمان هست یا نه؟! یتیم هست یا نه؟! فقط به او کمک میکنی و این همان اجماع است! یعنی وجود مطلق خدا و لاغیر.
آقای شیرعلی: دید هر کسی از خدا متفاوت است ولی مهم این است خدا پرست باشی!
آقای کمالی: ما نباید هر گز از صفات به ذات برسیم. خدا مثل هچ چیزی نیست و این یک اصل است. صفات خدا زائد بر ذاتش نیست. آفرینندگی جز صفات خداست.
حاج آقا واحدی: ما مکلفیم بر اساس دستور و ارائه ی طریقی که شده است عمل کنیم نه بر اساس برداشت های خودمان. اگر اینطور نباشد که در روابط اجتماعی، سنگ روی سنگ بند نمی شود و همان سلیقه گری که مورد انتقاد ما از وهابیت و سلفیت هست در وجود خودمان هم ایجاد می شود. مهم این است که به ما گفته اند هرکس شهادتین را بگوید از نظر ما مسلمان است و با وی معامله ی افراد مسلمان می شود. حالا اینکه توحیدشان چگونه است و اعتقادشان بر چه مبنایی شکل می گیرد، بحثی است که در آخرت و توسط خداوند متعال مورد حکم و داوری قرار می گیرد.
حالا به بحث خود بر گردیم.. چرا خدا عادل است؟
اگر بخواهیم از جواب نقضی به آن برسیم، می گوییم عدل، خلاف ظلم است. دلیل ظلم چیست؟ ظلم یا ناشی از ضعف است یا نیاز یا عدم آگاهی یا حب و بغض و ... حالا سوال اینجاست آیا این مسایل در مورد خوادند تصور می شود که بخواهد به طلم او بینجامد؟ آیا خداوند ضعیف است؟ نیازمند است؟ آگاهی ندارد؟ معاذ الله. خب وقتی که ریشه و انگیزه های انجام عملی در کسی وجود ندارد نمی تواند به آن مبادرت ورزد. و وقتی که ظلمی صورت نگیرد یعنی عدل دارد اجرا می شود.